شبي پسر كوچكمان نزد مادرش رفت و يك برگ كاغذ را به او داد . همسرم نوشتهها را با صداي بلند خواند:
صورتحساب:
مرتب كردن اتاق خوابم 1 دلار
مراقبت از برادر كوچكم 1 دلار
بيرون بردن زباله 3دلار
نمره خوبي كه امروز تو درس رياضي گرفتم 10 دلار
مسواك زدن 1 دلار
مرتب كردن اتاقم 3 دلار
جمع بدهي شما: 19 دلار
همسرم را ديدم كه به چشمان منتظر پسرمان نگاهي كرد و تمام خاطراتش را مرور كرد و قلم برداشت و زير نوشته پسرمان نوشت:
بابت 9 ماه بارداري كه در وجودم رشد كردي هيچ
بابت تمام شبهايي كه بر بالينت نشستم و پرستاريت كردم هيچ
بابت غذا ، نظافت ، شستن لباسها و تمام زحماتي كه برايت كشيدم هيچ
و اگر تمام اينها را جمع بزني خواهي ديد كه عشق واقعي من به تو همه چیز است.
وقتي پسرمان آنچه را كه مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشك شد و در حالي كه به چشمان مادرش نگاه ميكرد گفت مامان دوستت دارم. آنگاه قلم را برداشت و زير صورتحساب نوشت : قبلا به طور كامل پرداخت شده است.
نظرات شما عزیزان: